مدح و مناجات با امیرالمومنین علیه السلام در شب های قدر
چه کـنم نیـست تـوانم که بگـویم سخـنی از تو گـفـتن نبود کار هـزاران چو منی هرکه خواهد ز تو گوید به دو صد سوز جگر بـایـدش حق بـدهـد کـوثـر و قـرآن دگر چه کنم مـرغ دلـم مـیل تو دارد چه کنم خون اگر از دل و از دیده نبارد چه کنم تو ولی هستی و اعلاست مقـام تو علی جن و انس و ملک و چرخ غلام تو علی دارم از عــمـق دلــم آه بـه یـاد سـرِ تـو هم که سوزانده مرا یاد سر و همسر تو از تو گفتن به همین نکته کفایت که خدا گفتگو کرده ز صوتت به رسول دو سرا کوفـیانی که ز نـان و کرمت سیر شدند رو به نامت همگی دست به شمشیر شدند نانتان خورده و بغض تو به دل کاشتهاند روی لب ناله و نفرین به تو را داشتهاند بخدا جز نبیات واقـف اسرار تو نیست گمره و خار شود هر که گرفتار تو نیست من که دانـم ز همه خلـق گـنهـکـار تـرم به شب قـدر زنم ضجه و قـرآن به سرم میزنم دم ز عـلـی نـزد خـداونـد جـلـی به عــلـیٍ بـه عـلـیٍ بـه عـلـیٍ بـه عـلـی آنـقـدَر نـالـه زنـم تا که زمیـنـگـیر شوم یـا درِ خــانــۀ اولاد عــلـی پـیــر شــوم |